باز هم یک روز برفی با نفس
از دیروز قرار گذاشتیم که صبح بریم به مناسبت روز ولنتاین برا شما تنها عشق بابا و مامان یه هدیه مناسب تهیه کنیم . همینکه خریدمون تموم شد متوجه شدیم که همه جا سفید شده و برف میباره. شما هم که از شوق دیدن برف تو آسمون میگفتی بریم بازی کنیم ، حالا بابایی به شما میگه نفسم برف باید زیاد بیاد ، جمع بشه ، بعدش میشه آدم برفی درست کرد .... تو مسیر خونه ، زیبایی برف باعث شد که از بابایی بخوایم که نیگه داره و من و شما بریم کمی بازی کنیم و عکس بندازیم ، شما هم که از خدات بود ..... بعدشم تصمیم گرفتیم بریم شاهگلی و طبیعت برفی اونجا رو هم تماشا کنیم . چون نزدیکای ساعت یک و نیم بعد ازظهر بود اول یه چیزی خوردیم و بعدش رفتیم سراغ طبیعت ...